موقوفهي منصوريهي بهبهان
موقوفهي منصوريهي بهبهان
آنچه گذشتگان پاک عقيدت و نياکان صافي ضمير ما را برميانگيخت تا باقيات صالحات از خود به جاي نهند، اعتقاد بيشائبهي آن نيک سرشتان به روز جزا بود تا در احوال هولناک (يوم لا ينفع مال و لا بنون) در سايهي صدقاتشان از فزع رستاخيز ايمن باشند؛ چنان که مقربان درگاه جلال فرمودهاند: «ان المؤمن يوم القيمة في ظل صدقته».
سخن از موقوفهاي است بازمانده از اوائل عهد قاجار به نام موقوفهي منصوريه از توابع شهرستان بهبهان. واقف اين موقوفهي پهناور، مرحوم ميرزا منصورخان طباطبائي بهبهاني از حکام و سياستمداران روزگار قاجار است که در اين سطور، ابتدا مختصرا وي را معرفي ميکنيم و سپس در باب موقوفه سخن خواهيم گفت.
صاحب فارسنامهي ناصري، 1- نسب واقف را چنين مينگارد: ميرزا منصورخان بن ميرزا سلطان محمدخان بن ميرزا عليرضاخان بن ميرزا قوام الدين بن ميرزا حبيب الله. ايشان از سادات طباطبائي بهبهان است جد اعلاي اين خاندان سيد عمادالدين مطهر ملقب به سيد فقيه است که به سال 650 ه ق به درخواست خواجه نصيرالدين طوسي براي اشاعهي مذهب حقهي جعفري به حدود ارجان و بهبهان هجرت کرد. پس از وي، فرزندان و نبيرگان وي دو دسته گشتند؛ برخي به درجات فضل و علم بسنده کردند و فضلاي مشهور و مجتهدين کبير از ميانشان برخاستند و دستهي ديگر متصدي امور ديواني و حکومتي گرديدند، که واقف از دستهي دوم است. به سال 1090 ه ق کلانتري ايالت کهگيلويه و بهبهان به ميرزا حبيب الله طباطبايي، نياي چهارم واقف، تفويض شد؛ اين سمت در خاندان دست به دست گرديد تا دست تقدير، منشور رياست را به نامه واقف نگاشت. وي نيز تمام امور ديواني را عملا به کف برادر کهترش ميرزا قوام الدين نهاد و خود بيدغدغهي حکومت به تهيهي مقدمات وقف پرداخت. سالها بدين منوال به سرآمد تا به تاريخ 1237 ه ق شاهزاده حسينعلي ميرزا 2- فرمانفرما فرزند فتحعلي شاه و حکمران مملکت فارس، منصب ميرزا منصورخان را به نام فرزند خود نجف قلي ميرزا رقم زد و دختر واقف را به حبالهي نکاح وي درآورد و او را با لقب والي به بهبهان گسيل داشت. نيابت حکومت را نيز در اختيار واقف نهاد؛ اما پس از ايامي چند، «والي» بناي ناسازگاري با
ميرزا گذاشت و دست وي را از کارها کوتاه کرد. ميرزا نيز با عيال به شيراز آمده رحل اقامت افکند. فرمانفرما هم بر سبيل استمالت، ماليات ديواني بلوک جره فارس را بدو اختصاص داد تا اينکه دوباره به سال 1249 به سمت قبلي خود منصوب گرديده به بهبهان عودت کرد و سرانجام به سال 1255 در همان جا وفات يافت3-آنچه امروزه به نام منصوريه ناميده ميشود، روستايي است در يک فرسخي شمال شرقي بهبهان، و در اين زمان اگر کسي نام «موقوفهي منصوريه» را بشنود، بلافاصله حدود آن قريه برايش تداعي خواهد شد، حال آنکه اين روستا با تمام اراضي و مزارعش کمتر از يک دهم موقوفهي قديم منصوريه است که واقف آن را وقف کرده است؛ مجموعهي پهناوري که يک سوي آن متصل به توابع رامهرمز و سوي ديگر آن به توابع گچساران پيوند داشت و ميتوان آن را بزرگترين موقوفهي کهگيلويه و بهبهان و يا حتي خوزستان ناميد.
در حوالي خرابههاي شهر باستاني ارجان، قناتي باستاني، بازمانده از عهد ساساني، موجود است که عموم چاهها و مجاري داخلي و خارجي آن را از سنگ يکدست بريدهاند. اين قنات، آب را از رودخانهي مارون يا کردستان به شهر قديم ارجان ميآورد و ميان کوچه و بازار جاري ميساخت. مردم ارجان نيز آب را به درون سردابههاي منازل هدايت ميکردند. به طوري که نهرهاي جاري کوچک زيرزمينهاي منازل را به هم مربوط ميکرد و گرماي طاقت فرساي آن ديار را تا حد زيادي تقليل ميداد و مردم در آنجا به استراحت ميپرداختند. ناصر خسرو در سفرنامهاش ميگويد: «از همه جا در زيرزمين و سردابهها آب ميگذرد و تابستان مردم شهر در آن سردابهها استراحت کنند 4-پس از خرابي شهر ارجان و گذشت صدها سال، که تطاول قرون، قنات مذکور را از خاک و خاشاک انباشته بود، حدود سال 1230 واقف آن را تنقيه کرد و آب را از رودخانهي مارون به زمينهاي باير ارجان آورد و زراعت کرد و بستانها و نخيلات پديد آورد 5- ماده تاريخ اتمام تنقيه قنات چنين است:
دشمن آتشپرست بادهپيما را بگوي
خاک بر سر کن که آب رفته بازآمد به جوي 6-هم چنين مرحوم واقف در ميان اراضي موقوفه قلعهاي بنا نهاد و آن منطقه را منصوريه نام نهاد. اين نقطه بخش مرکزي موقوفه را تشکيل ميدهد که به سال 1230 وقف گرديده و قسمتهاي ديگر موقوفه که تقريبا ده برابر قريهي منصوريه است، بعدها به موقوفه افزوده شده و همگي را روي هم موقوفهي منصوريه ناميدهاند، و در وقفنامهاي که به سال 1234 نوشته شده، نام تمام اراضي ثبت است؛ پس معلوم ميشود که قسمت اعظم موقوفه در فاصلهي سالهاي 1230 تا 1234 به موقوفهي اصلي منضم شده است. نکتهي جالب توجه ديگر اينکه به واسطهي رابطهي نزديک ميرزا منصورخان و فرمانفرما، حتي قبل از وصلت خانوادگي، فرمانفرما طي نامهاي از دولت مرکزي خواستار معافيت موقوفه از عوارض و صوادر ديواني ميگردد. ميرزا محمدعلي، مستوفي الممالک آن تاريخ، موافقت نموده حکم معافيت به قيد ابد به امضاي فتحعلي شاه ميرسد که آن فرمان تا حال موجود است. اين رفع قلم تا پايداري دولت قاجار، معمول و مرعي بود، چنان که فرصت الدوله در فارسنامه، که در عهد ناصري نگاشته شده، ميگويد: آن موقوفه تاکنون به مرفوع القلمي باقي است 7- نکتهي شايان ذکر ديگر اينکه در اواخر دورهي قاجار که دورهي هرج و مرج شديد مملکت بود، حکومت بهبهان به خوانين بختياري تفويض گرديد؛ آنان بخش عظيمي از موقوفه را به زور تصرف کردند و از دست متوليان به درآوردند و هرگز به موقوفه متصل نگرديد، و آن مقداري که باقي مانده بود، تا قبل از اصلاحات ارضي به شرايط وقف آن عمل ميشد که بعد از اصلاحات نيز الغا شد، اما خوشبختانه از بعد از انقلاب که لايحهي عمل به موقوفهها در مجلس شوراي اسلامي تصويب شد، سازمان اوقاف شهرستان، با تلاش و پشتکار آقاي حلوايي مسؤول آنجا، موفق به کسب بخشي از يک دانگ وقفي حضرت حسين بن علي و امام رضا گرديد، و اکنون به مفاد وقفنامه در باب اين يک دانگ عمل ميشود.
آنچه پايهي تحقيق اين مقاله است و اکثر مطالب، مستخرج از آن است، وقفنامهي موجود نزد بازماندگان واقف است که البته به هر دليل آن را در دسترسش نگذاشتهاند و حتي اجازهي کپي برداري از آن را نيز ندادهاند و آنچه در دست نگارنده بود، کپي وقفنامهي موجود در سازمان اوقاف اهواز و کپي ديگري از آن در سازمان اوقاف بهبهان است که مسؤول اوقاف بهبهان، آقاي حلوايي، بزرگوارانه آن در اختيار حقير قرار داد؛ خدايش جزاي خير دهاد.
اندازهي کپي موجود در سازمان اوقاف بهبهان، ظاهرا به اندازهي حقيقي است و با اينکه قسمتي از بخش فوقاني آن از بين رفته، طول مابقي به دو متر و اندي ميرسد. البته بخش مفقود، فقط شامل چند مهر بوده و از متن، چيزي در آن نبوده است. عرض وقفنامه نيز 31 سانتيمتر است. سراسر عبارات آن بجز آيات و روايات، که به خط نسخ است، باقي به خط نستعليق نگاشته شده. متن آن به شيوهي مصنوع منشيانه و تا حدي کسالتآور است. تاريخ کتابت آن ربيعالاول يا ربيع الثاني 1234 است. تعداد 75 مهر ازعلماي آن روزگار بر حواشي ديده ميشود که از ميان آنها 43 عدد تقريبا خوانده ميشوند و باقي ناخوانا هستند، و از ميان آنها موفق به شناخت تنها چهار تن از صاحبان مهر شديم که ذيلا به معرفي آنها ميپردازيم:
1. جناب آخوند ملامحمد کاظم بهبهاني ابن حاج کمال الدين بزاز، که از شاگردان وحيد بهبهاني بوده و از او اجازهي اجتهاد مطلق داشت، شرحي ارجمند بر معارج محقق حلي دارد. فرصت الدوله مينويسد: از علماي بهبهان است شمس مشارق معالي، تاج مفارق اعالي، مروج دين و مقوي شرع مبين، عالم صمداني، آخوند ملامحمد کاظم بهبهاني در نشر علوم دينيه و فتاوي شرعيه عمري را به پايان رسانيد، پس از مرگ در کربلا جنب قبر استادش (وحيد) مدفون شد 8- نامبرده پدر زوجهي سيد اسماعيل بهبهاني پدر سيد عبدالله بهبهاني، روحاني معروف عهد مشروطيت، است. زير عبارت «جرت صيغه الوقف علي النهج المسطور و وقع الاقباض» مهر شريفش با عنوان «لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده محمد کاظم» موجود است، که در جاي جاي قباله تکرار شده.
2. مير علينقي بن محمد صالح طباطبائي متوفي به سال 1262 از علماي مبرز و جامع معقول و منقول، شاگرد حاج ملا احمد نراقي و سيد صدر الدين عاملي است 9-، در اصل از عموزادگان واقف است، عنوان مهرش «عبده علي نقي الطباطبائي» است که تحت عبارت «الامر کما زبر فيه لدي» روشن است.
3. سيد نصرالله بن محمد شفيع، همين قدر از او ميدانيم که پدر سيد اسماعيل بهبهاني و جد سيد عبدالله بهبهاني ياد شده است. عبارت ذيل به خطش خواناست:
«الامر کما زبر فيه لدي الجاني ابن محمد شفيع، نصرالله الموسوي». عنوان مهرش روشن نيست.
4. مير محمد صادق طباطبائي بن مير محمد صالح، ظاهرا برادر ميرعلينقي ياد شده است.
«الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن محمد صالح»
چون تحقيق در صاحبان ساير مهرها سخت متعسر و از موضوع اصلي خارج است، فقط به نامشان و ذکر عبارتشان بسنده خواهيم کرد:
قد صح ما فيه ابن هاشم الموسوي[عنوان مهر:]عبده الراجي صابر الحسيني.
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن احمد[عنوان مهر:]افوض امري الي الله عبده علي الحسني الحسيني
الامر کما زبر فيه لدي[عنوان مهر:]فقط «عبده محمد» در آن خوانده ميشود، باقي مغشوش است.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور لدي العبد[عنوان مهر:]عبده علي اکبر طباطبائي
عبارت روشن نيست، جز: محمد علي شيرازي[عنوان مهر:]عبده محمد حسين الحسيني.
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل ابن محمدباقر[عنوان مهر:]سلام علي ابراهيم (باقي عنوان روشن نيست).
الامر کما زبر فيه ابنمحمد، محمد جواد (عنوان مهر اصلا خوانا نيست).
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]: العبد محمد محسن ابنمهدي.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور و القيود و المزبورة وقع الاقباض[عنوان مهر:]اطراف مهر: سورهي توحيد، وسط آن: محمد باقر.
قد صح جريان صيغة الوقف علي النهج المزبور لدي الجاني[عنوان مهر:]الله محمد علي.
الامر کما زبر فيه لدي ابنمحمد، محمد باقر[عنوان مهر:]عبده الراجي محمد باقر.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور و وقع الاقباض[عنوان مهر:]ابوالقاسم ابن زينالعابدين الموسوي.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور[عنوان مهر:]يا نار کوني بردا و سلاما علي ابراهيم.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور[عنوان مهر:]زينالعابدين الموسوي.
الامر کما زبر فيه[عنوان مهر:]بن علي البحراني (آنچه از عنوان مهر روشن بوده، نوشته شد).
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابنشفيع[عنوان مهر:]لااله الا الله الملک الحق المبين عبده محمد قاسم.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور و القيود المزبورة و الاقباض کتب العبد الاقل محمد شفيع بن عبدالکريم البحراني[عنوان مهر:]عبده محمد شفيع.
الامر کما زبر فيه لدي احمد بن صادق[عنوان مهر:]نبي من بعدي اسمه احمد.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور و القيود المزبورة و الاقباض کتب العبد[عنوان مهر:]عبده سليمان (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي ابنباقر، محمد جعفر[عنوان مهر:]عبده محمد جعفر بن باقر.
جرت صيغة الواقف علي النهج المسطور و القيود المزبورة و الاقباض کتب العبد الاقل ابن اقبال، نظر[عنوان مهر:]لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده نظر.
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابنجعفر[عنوان مهر:]محمد علي ابن جعفر.
الامر کما زبر فيه لدي ابنمحسن، محمد ظاهر[عنوان مهر:]محمد ظاهر بن محسن.
الامر کما زبر فيه لدي العبد، ابن محمد الموسوي (عنوان مهر ناخواناست).
... بما فيه لدي... خواجه موسي[عنوان مهر:]يا عزيز الله.
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن محمد شفيع، محمد[عنوان مهر ناخواناست].
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن... ابوعلي[عنوان مهر ناخواناست].
الامر کما زبر فيه العبد الاقل الجاني ابن محمد طاهر، يوسف بهبهاني.
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]عبده محمد الطباطبائي... (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابنسليمان[عنوان مهر:]عبده محمدعلي الطباطبائي
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]عبده محمدعلي... (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي العبد ابن محمدعلي[عنوان مهر:]سليمان بن محمد علي الطباطبائي.
جرت صيغة الوقف علي النهج المسطور العبد الاقل ابنمحسن[عنوان مهر:]عبده محمدکاظم... (باقي عنوان ناخواناست).
الامر کما زبر فيه لدي[عنوان مهر:]عبده محمد الطباطبائي.
قد صح جريان صيغة الوقف علي النهج المزبور[عنوان مهر:]عبده سليمان الموسوي.
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل ابن علي رضا[عنوان مهر:]موسوي (آنچه روشن است، نوشته شد).
الامر کما زبر فيه لدي العبد الاقل[عنوان مهر:]عبده حسين الطباطبائي.
الامر کما زبر فيه لدي....[عنوان مهر:]عبده الراجي محمدباقر.
بنا به توضيح وقفنامه در باب نحوهي تملک اراضي، واقف، برخي اراضي باير و لميزرع را از ملاکان ابتياع مينمايد. پارهاي ديگر از اراضي را از قبل مالک بوده و بخشي ديگر نيز به قول وقفنامه حسب المصالحه و المواهبه به ملکيت وي انتقال مييابد، چون مالکيت محقق ميگردد، صيغهي وقف بر آنها جاري ميشود. مجموعهي املاک و مزارعي که روي هم موقوفهي منصوريه را تشکيل ميدهند، به شهادت وقفنامه به اين قرارند:
1. روستاي منصوريه که مهمترين بخش موقوفه و مرکز آن است که قبلا اراضي پراکنده و تحت مالکيتهاي مختلف بوده و به نامهاي اراضي بکان، برکه ليشان، چانک، تل موسي و ديگر اسامي، خوانده ميشدهاند که بعد ازانتقال همهي آنها به ملکيت واقف، آنها را روي هم منصوريه ناميد. در وقفنامه، حدود چهارگانهاش چنين معين شده است: از سمت قبله متصل به «جدول شهر»، از جنوب به راه «کر بردي» و از صبا به «گچ» و از شمال به «تل حومه». اين روستا شش دانگه موقوف است. 2. مزرعهجات قريهي بدلي 3 دانگ؛ 3. مزرعهي سيلاوکي پنج دانگ و نيم و خمس جو؛ 4. مزرعهي قريهي کيکاوس 12 جو و خمس جو؛ 5. مزرعهي منصور بيگي واقع در سمت قبلهي قريهي دو دانگه شش دانگ؛ 6. مزرعهي گراب (گرم آب) با آسيابهاي آن واقع در حوالي قريهي دو دانگه 4 دانگ و نيم؛7. قريهي دولت آباد شش دانگ؛ 8. مزرعهي چم شيرازي شش دانگ؛ 9. چم دهدار عبد شش دانگ؛ 10. چم زير راه شيرازي مشهور به چم دندي شش دانگه، 11. سياهپوش شش دانگه؛ 12. قريهي طاهر آباد 3 حصه از 24 حصه؛ 13 دشت آهوباز شش دانگه؛ 14. مزرعهي کل شش دانگه؛ 15. مزرعهي گوري ششدانگه؛ 16. مزرعهي چم آسياب شش دانگه؛ 17. مزرعهي آسمان گرد شش دانگه؛ 18. مزرعهي کلال دره شش دانگه؛ 19 مزرعهجات چم مناف با بنياني قلعه با اراضي و صحاري... در حوالي رودخانهي کردستان 4 دانگ؛ 21 مزرعهي چم عربي واقع در حوالي رودخانهي کردستان شش دانگه با ملحقات و منضمات.
موقوفهي مذکور، ترکيبي از وقف عام و خاص است و واقف، کل اراضي نامبرده را شش دانگ قرار داده و نحوهي تقسيم آن به اين شکل است:
1. يک دانگ به جهت مصرف حضرتي ابيعبدالله الحسين و علي بن موسي الرضا، عليهماالسلام، اعم از مصارف عزاداري و کمک به زايرين آن حضرت؛
2. يک دانگ به جهت مخارج مهمانخانهي ارشد اولاد واقف که بعد از وي متولي موقوفه خواهند بود و منافع آن بالاخص بايد به مصرف متکديان و در راهماندگان برسد؛
3. سه دانگ از کليهي املاک به جهت اولاد مذکور واقف سلفا عن سلف؛
4. يک دانگ از کليهي املاک به جهت اولاد اناث واقف سلفا عن سلف. البته سؤالي در مورد چهارم پيش آمد که جوابي بر آن نيافتم، و آن اينکه طبق تحقيق به عمل آمده، بهرهي زنان بعد از مرگ قطع ميشود و بهرهاي به اولاد ايشان
نخواهد رسيد، ولي بهرهي پسران لا ينقطع است؛ يعني بعد از مرگ، فرزندان آنان را نيز شامل ميشود و حال آنکه قيد «سلفا عن سلف» براي دختران و پسران در وقفنامه يکسان آمده است!
مطلب مهم ديگري که نبايد مسکوت بماند اينکه، واقف اولويت مصرف درآمد و عايدي موقوفه را چنين قرار ميدهد که بايد در وهلهي اول صرف تعمير قنوات و زراعت و آباداني رقبات موقوفه گردد و مابقي را طبق تقسيمبندي مذکور پخش کنند.
محرر وقفنامه، بعد از تصريح به وقفيت مؤبد و مخلد، علاوه بر خريد و فروش، اين موارد را ممنوع اعلام ميکند: 1. رهن دادن 2. تبديل؛ 3. تغيير قواعد؛ 4. اجاره دادن به هر نحو، چه در عقد واحد چه در عقود متعدده؛ 5. ميراث گذاشتن مصالحهي محصولات رقبات موقوفه و منافع آن با غير؛ 6. عقد صلح بر رقبات و هرجات موقوفه.
واقف، عليه الرحمه، توليت املاک را مادام حياتش به خود محول گردانيده و بعد از خود به ارشد اولاد ذکور خويش نسلا بعد نسل. البته شرط ارشديت توأم با شرط بذل همت در عمل به شرايط وقف است. در صورت انقراض اولاد ذکور، توليت به عهدهي اولاد اناث است و در غير اين صورت توليت از آن فرزندان همسر واقف (از غير واقف) است به شرطي که قابليت ضبط موقوفه و حفظ شورط را داشته باشند، و اگر انقراض ايشان را نيز دربرگرفت، لايقترين و نزديکترين افراد به واقف بايد متولي امر توليت باشد، و بر فرض عدم همهي موارد مذکور، توليت با فضلا صلحاست.
و مخفي نماند که بعد از درگذشت واقف، رسم چنين بوده که ارشديت ميبايست به تأييد حاکم شرع ميرسيد تا ارشد، شرعا متولي شناخته شود. آنچه واقف در وقفنامه از متوليان بعد از خود خواسته، هم چنان که گذشت، اين است که در وهلهي اول عوايد موقوفه خرج آباداني و زراعت موقوفه گردد و در وهلهي بعد به مخارج معين شده، و ديگر اينکه متولي در تکثير عمارت و تحصيل محصول، سعي بليغ نمايد و اگر محلي از محال معهود باير و ضايع ماند. معمور گرداند و سعي موفور به جاي آورد.
متوليان بعد از واقف تا اصلاحات ارضي، همگي از اولاد ذکور وي بودند که هر يک در حيات خويش قائم به وظايف توليت بودهاند. ترتيب آنان بعد از واقف چنين است:
بعد از واقف، ارشد اولادش ميرزا سلطان محمدخان و پس از وي، ارشد اولادش ميرزا مهدي خان توليت را به عهده گرفت و چون از عهده برنيامد، اين وظيفه به برادر کهترش ميرزا عليرضاخان بهادر ديوان تفويض شد. پس از او ارشد اولاد بهادر مرحوم سردار امجد منصوري طباطبائي. پس از وي ارشد اولادش مرحوم نجفخان منصوري طباطبائي عهدهدار توليت بودند، که شخص اخير تا اصلاحات ارضي متولي اراضي بود.
واقف در انتهاي وقفنامه بعد از ذکر آيهي شريفهي (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم) هر که را در تغيير قواعد و شرايط وقفنامه و تقليل منافع و مداخل موقوفه سعي نمايد، مورد لعن پروردگار و ملائکه و جميع خلق خدا قرار ميدهد و اقرار به اخراج املاک مذکور از مالکيت خود ميکند و اينکه من بعد تصرفش در آنها از بابت توليت است.
صورت فرمان فتحعلي شاه بر معافيت موقوفهي منصوريه از ماليات ديواني
صورت فرمان فتحعلي شاه بر معافيت موقوفهي منصوريه از ماليات ديواني
(العزة لله)
قرار در کف شاه زمانه فتحعلي
گرفت خاتم شاهي ز قدرت ازلي
1217
(صورت طغرا)
1. الملک لله تعالي حکم همايون شد که فروزان اختر آسمان خلافت و شهرياري و تابانگوهر عمان سلطنت و تاجداري خجسته فرزند ارجمند مسعود نامدار حسينعلي ميرزا فرمانفرماي مملکت فارس.
2. بفواضل اعطاف خاطر مهر الطاف شاهانه قرين مفاخرت بيکرانه بوده بداند که چون آن فرزند از قرار نوشتهي مشروحهي خود که ملحوظ امناي دولت قاهره افتاده قريهي قنات آب مسمي بمنصوريه من محال کوهگيلويه.
3. که جديد الاحداث عاليجاه و رفيع جايگاه و عزت و فخامت همراه سيادت و سعادت اکتناه اخلاص و ارادت آگاه زبدة الساداة و الخوانين العظام ميرزا منصورخان نايب کوه گيلويه و يکدانگ آن را بر روضه مقدسهي حضرت.
4. اباعبدالله الحسين، عليه آلاف الثناء و التحيه، و پنج دانگ را بر اولاد خود وقف نموده و از قرار تصديق عاليجاه ميرزا محمد علي مستوفي آن فرزند و غيره جمع 11- ديواني از قديم و جديد بر قريهي مزبوره قرار نشده و جمعي ندارد.
5. و لهذا بعيد العشب بوده و از ماليات 12- و صادريات و ساير وجوه و حوالجات معاف و مسلم داشته است بنابر کمال مرحمت و عنايتي که نسبت به عاليجاه مشاراليه مبذول و منظور است اين فرمان مبارک به امضاي نوشتهي مزبوره صادر
6. و مقرر ميشود که در هذه السنة قويئيل خجسته دليل و ما بعدها آن فرزند از همين قرار معمول، و موافق همان نوشته قريهي مزبور را سيحا بخسا 13- مخصوص مشاراليه دانسته قدغن نمايد که احدي از هيچ بابت تعرض و اهانتي نرساند.
7. و جمعي بر آن بسته نشود ابدا از جمله عوارض معاف و مسلم بوده از هر بابت قدم و قلم کشيده و کوتاه 14- دارند مقرر آنکه عاليجاهان رفيع جايگاهان عزت و جلالت دستگاهان مقربي 15-خاقان مستوفيان عظام.
8. ديوان قضا نظام شرح فرمان مبارک را در دفاتر خلود و دوام ثبت، و از شوائب تغيير و تبديل مصون و محروس دانند و در عهده شناسند تحريرا في شهر رمضان المبارک سنهي 1235.
جناب آقاي ميرزا حبيب الله منصوري طباطبائي، حفيد واقف، در به دست آوردن اسامي قراء و قصبات موقوفه که در قباله ناخوانا بود کمال لطف را فرمودند خدايش حفظ کناد.
حمد تو گويم که تويي ذوالجلال
مالک بيشائبهي انتقال
1. بهترين کلامي که وزراء عظام و محاسبان کرام از عهدهي تحرير آن به اعتراف «لا طاقة لنا» متکلم شد بيرون نتواند آمد واقف الاسراري را سزا (است).
2. که نظام دين و انتظام دولت و فتح ابواب خيرات و مبرات در قبضهي فرقهي زکيهي المتصدقين و المتصدقات نهاد و به اين وسيله ابواب رحمت جاويد بر چهرهي اين زمرهي رفيعه گشاد.
3. و بذور صدقات و ابواب فتوحات عينيه و فيوضات لاريبيه را در مزارع قلوب ارباب خيرات به آب خلوص نيات تربيت فرمود تا «يوم يقوم الحساب» به مقتضاي کريمهي.
4. (کمثل حبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مائة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) به نيل مثوبات جزيله فايز گردند و صلوات ناميات ساميات و تحف تحيات با برکات نثار و ايثار مرقد.
5. منور و مشهد مطهر صاحب سر «لي مع الله» عالي قدر (من يطع الرسول فقد أطاع الله) سلطان سرير رسالت برهان طريق هدايت مخاطب به خطاب «لولاک لما خلقت الأفلاک».
6. مخصوص به تشريف شريف (أنا أرسلناک) منصوص به نص کريم (و انک لعلي خلق عظيم) سيد و سرور و غياث دين و اشرف و بهتر نسل مبارک حضرت ابراهيم متکلم به کلام اعجاز انجام «کنت نبيا
7. «و آدم بين الماء و الطين» مشرف به تشريف (ما کان محمد أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيين) صدر صفهي اصفيا بدر آسمان اصطفاء ابوالقاسم محمد المصطفي.
8. و بر آل ابرار و عترت اطهار اخيار آن حضرت سيما ابن عم رسول الله و غياث دينيه 16- و قاضي دينه اخ الرسول و بعل البتول الذي ردت له الشمس بعد الافول.
9. صاحب القرابة و القربة کاسر اصنام الکعبة اسدالله الغالب غالب و مطلوب کل طالب امام المشارق و المغارب مخصوص به کلام درر نظام «انا و علي
10. من نور واحد» سلطان الاوليا و برهان الاصفيا اميرالمؤمنين حيدر علي المرتضي صلي الله علي النبي و الولي و السبطين و السجاد و الباقر و الصادق و الکاظم و الرضي و التقي و النقي
11. و العسکري و المهدي المنتظر صاحب الزمان و سائر الائمة البررة المعصومين و الصالحين و التابعين بهم باحسان الي يوم الدين اما بعد بر ضماير واقفان
12. مواقف ملک و ملت و بصاير خبيرات مکاشف رموز دين و دولت پوشيده و مخفي نيست که دنياي غدار ناپايدار و جهان مکار و بياعتبار مقام بقا و مکان
13. ثبات و استقامت نبوده و نيست و خوشا حال دولتمندي که به مؤداي اتبغوا الوسيلة در اکتساب سعادت...17- معظم مطالب خود را صرف.
14. اغتنام مراضي الهي و اهم مآرب خود را اعتصام به حبل المتين خوشنودي حضرت رسالت پناهي، صلي الله عليه و آله، گرداند لاجرم به مدلول آيهي کريمهي (و ما
15. تقدموا لأنفسکم من خير تجدوه عندالله) و حديث صحيح «ان المؤمن يوم القيمة و في ظل صدقته» پيوسته همت به ادراک اکتساب سعادت خيرات و مبرات به سعي تمام.
16. و جد و جهد مالاکلام مصروف دارد و همگي همت بلند نهمت و جملگي نيت ارجمند متوجه حصول اين مقصد اقصي و وصول به اين مرتبهي قصوي سازد مصداق اين سياق از حليهي
17. احوال فرخنده آمال نواب عاليجاه رفيع جايگاه سيادت و سعادت همراه شهامت و بسالت انتباه فخامت و مناعت اکتناه و مستودع الاکاد في الايام مستخدم.
18. ارباب المحبر و المکرمة و النصفة 18- و الشوکة بين جماهير الانام صاحب الخيرات و الحسنات جامع فنون الفاضيل و الکمالات ذي الرفعة و الفضيلة... 19- و الشوکة.
19. و الرأفة و الابهة و الاقبال و الاجلال نتيجة الخوانين الکرام زبدة الاکابر الفخام سلالة السادات العظام عمدة النجباء خاني عظيم المرتبة و الشأن.
20. ميرزا منصورخان، ضاعف الله عمره و زيد اقباله، خلف مرحمت و غفران پناه جنت و رضوان آرامگاه ميرزا سلطان محمد خان الحسني و الحسيني الطباطبائي.
21. بعد از تيقظ و اطلاع بر عواقب امور و حصول علم بر فضيلت وقف علي ما هو المشهور و توسل به اسباب نجات يوم النشور خالصا لوجه الله تعالي
22. و طلبا لمرضاته و هربا من اليم عقابه (يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من أتي الله بقلب سليم) وقف مؤبد شرعي و حبس مخلد ديني نمود تمامي و همگي.
23. مزارع مفصلهي ذيل که به وجوه شرعيه حالت البايره بعضي را از ملاک معلومين ابتياع نموده بود و به مال و رجال خود... 20-
24. و بعضي به ملکيت شرعيه و در تحت تصرف شرعي عاليجاه واقف، جاري و مستمر بود و بعضي از املاک مزارع مزبوره حسب المصالحه و مواهبه به واقف.
25. انتقال يافته بود و به مال و رجال خود درصدد تعميرات قنوات و جداول و انهار و اراضي و غرس اشجار و احداث بساتين آن برآمده بود.
26. به اين طريق که تمامي و همگي املاک مزبورهي ذيل را شش دانگ قرار داده فرمودهاند و شش دانگ را بدين نهج قسمت فرمودهاند که يکدانگ از آن.
27. به جهت مصرف سرکار عظمتمدار الامام الراکع الساجد زين المنابر و المساجد سبط رسول الثقلين و نور العينين الامام بالحق ابيعبدالله الحسين،
28. صلوات الله و سلامه عليه، و صاحب الجود و السخا نور حديقة المصطفي و نور حدقة المرتضي الامام بالحق علي بن موسي الرضا، عليه التحيه و الثناء، چه از
29. مصرف تعزيه و چه از مصارف زايرين و مترددين و يکدانگ از کليهي املاک موقوفه به جهت اخراجات مهمانخانهي ارشد اولاد واقف سابق الالقاب
30. خاصه مترددين و متوقعين و سه دانگ از شش دانگهي کليهي املاک معينهي مفصلهي ذيل به جهت اولاد ذکور عاليجاه واقف سلفا عن سلف و بطنا بعد بطن و يکدانگ
31. از املاک معلومهي مشخصه في الذيل به جهت اولاد اناث واقف سلفا عن سلف و بطنا بعد بطن و هر يک از املاک موقوفه در محل وقوع لغاية الشهرة
32. و نهاية المعرفة عند اهاليها...21- مشهور و مستغني... 22-و تفصيل آنها بدين نهج است که ثبت افتاده مثل هر يک اراضي بکان و قنات قاضي و اراضي دور از خلق و برکه ليشان و چاه خانک و اراضي تل موسي و ساير قطعات اراضي موسومه با اسامي مختلفه که حسب الابتياع و مصالحه و مواهبه به واقف مذکور انتقال شرعي يافته و مجموع آنها متصل است با منع اساس و بنيان قلعه که واقف معظم اليه در اراضي مزبوره بنا کرده و اسامي اراضي مزبوره را منسوخ فرموده و کليهي اراضي متصل به قريهي مذکوره را ملحق به آن ساخته و قريه را موسوم به قريهي منصوريه گردانيد و حدودش از سمت قبله متصل به جدول شهر و از جنوب به راه «کر بردي» و از صبا به گچ و از شمال به تل حومه و راه جنوب تل مزبور با توابع و لواحق از قنوات و سرابان و جداول و انهار و اراضي و صحاري سيحا و بخسا تلالا و وهادا عامرا و غامرا شش دانگه تمام ملک.
مزرعهجات چم مناف با بنيان قلعه و اراضي و صحاري سيحا 23- و بخسا 24- تلالا و وهادا 25-عامرا و غامرا 26-واقعه در حوالي رودخانهي کردستان شش دانگه تمام و کمال.
قريهي بدلي و مزرعهي سيلاوک و مزرعهي کيکاوس و اراضي منصور بيگي و اراضي گراب و کليهي طواحين آن
مزرعهجات قريهي بدلي و سيلاوک
مزرعهي قريهي کيکاوس
از جمله شش دانگه کليه سيحا بخسا
12-27- جو و خمس جو
قريهي بدلي از اراضي و صحاري سيحا و بخسا 3 دانگ
مزرعهي سيلاوک پنج دانگ و نيم و خمس جو
مزرعهي منصور بيگي واقعه در سمت قبلي قريهي دو دانگه شش دانگه تمام و کمال
مزرعهي گراب با طواحين آن واقعه در حوالي قريهي دو دانگه 4 دانگ و نيم
مزرعهي چم سياه واقعه در حوالي رودخانهي کردستان 4 دانگ
قريهي دولت آباد از اساس و بنيان قريه با اراضي و صحاري سيحا بخسا با قطعات اراضي واقعه در حوالي رودخانهي شيرين که حسب الابتياع به واقف باقي الالقاب انتقال يافته.
قريهي دولت آباد شش دانگه
مزرعهي چم شيرازي شش دانگه
چم دهدار عبد مشهور به چم عربان
چم زير راه شيرازي مشهور به چم دندي شش دانگه
سياه پوش شش دانگه
قريهي طاهر آباد از جمله بيست و چهار حصه سه حصه
دشت آهوباز شش دانگه
مزرعهي کلي شش دانگه
مزرعهي گوري شش دانگه
مزرعهي چم آسياب شش دانگه
مزرعهي آسمان گرد شش دانگه
مزرعهي کلال دره 29- مورد شش دانگه
مزرعهي چم عربي واقعه در حوالي رودخانه ايضا با ملحقات و منضمات شش دانگه تمام و کمال
33. از اراضي و صحاري و قنوات و مجاري شرب مرتبه از جداول متخذه از رودخانهي کردستان و رودخانهي شيرين به اسامي مختلفه
34. من حومهي قصبهي بهبهان وقفي صحيح شرعي مخلد مؤبد مقرون بقربة که نخرند و نفروشند و نبخشند و مرهون نسازند و به ميراث نگيرند و تبديل نگويند و به اجارهي طويله.... مطلقا ندهند
35. لا في عقد واحد و لا في عقود متعدده و از محصولات رقبات موقوفه و منافع آن مصالحه با غير نکنند و عقد صلح و بر رقبات موقوفه و هرجات آن جاري نسازند و در ابقاء آن کوشيده و تغيير قواعد
36. (در) آن را ندهند ان را به وقفيه بگذارند (الي ان يرث الله الارض و من عليها و هو خير الوارثين) و عاليجاه واقف، امنه الله تعالي من اهوال يوم المواقف، توليت موقوفات مذکور را اولا
37. رجوع به نفس نفيس خود فرمود، مادامت ابقاه الله تعالي لاحقاق الحقوق مراکزها، و بعد از خود به ارشد اولاد ذکور خود و پس از آن به ارشد اولاد اولاد ذکور خود نسلا بعد نسل.
38. و عقبا عقيب عقب و اگر عياذا بالله و اولاد ذکور مقطوع النسل گردند اولاد اناث نسلا بعد نسل متولي باشند و اگر عياذا بالله ايشان نيز منقطع النسل شود اولاد اولاد اناث نساء سرکار واقف
39. از ارشديه که قابليت ضبط رقبات موقوفه و حفظ شروط وقفيه و صرف فوايد محصولات اوقاف مزبوره داشته باشد به مصارف شرعيهي زراعت و عمارت و آباداني رقبات موقوفه.
40. برآمده توليت آن در کف کفايت او برقرار بوده باشد و چنانچه خدا نخواسته ايشان نيز منقرض و مفقود گردند به ارشد اقرب الناس الي عاليجاه الواقف و هرگاه
41. العياذا[کذا]بالله ايشان نيز مفقود شوند بعد فقدهم توليت املاک موقوفه با فضلا و صلحا بوده باشد و عاليجاه واقف مصرف محصولات اوقاف مزبورهي فوق را
42. بعد از خرج قنوات و مزارع موقوفه آنچه بماند از قرار قرارداد تقسيم فوق متولي حق شرعي هر يک را به همان قرار که در فوق داده شده رساننده باشد.
43. مقرر و مشروط آنکه متوليان در هر مرتبه از مراتب در استمرار و... 30-وقف مزبور مساعي جميله مبذول دارند و در تکثير عمارت و تحصيل محصول آن سعي بليغ به تقديم رسانند.
44. اگر محلي از محال مزبور ضايع و باير و عديم النفع گردد معمور و آبادان گرداند و سعي موفور و جهد مشکور بجاي آورده و عاليجاه سيادت پناه واقف، موقوفات مزبوره را از ملکيت خود اخراج
45. فرموده و آنها را به تصرف موقوف عليهم داد و به امر توليت متصرف شد و متلفظ به صيغهي شرعيه شد کما هو المقرر في الشريعة الشريفة المقدسة علي شارعها و آله الصلوات و اسلام و التحيه
46. (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم) فمن سعي في تغيير القواعد و تزييف 31-الشرايط المسطور و تخريب الوقف المشروح و تقليل منافعه و مداخله و محاصيله و بالجمله کل
47. ما يخالف منويات الواقف فعلي الساعي و المغير لعنة الله و الملائکه و الناس اجمعين مخلدا مؤبدا الي يوم الدين و الحمدلله علي ما وقف الواقف بهذا الوقف و اخراج الموقوفات عن ملکيته و تصرفه بها.
48. بامر التوليه المشروحة و وفقنا باتمام تحرير مانوي... 32- خير موفق و معين و بذلک کله وقع الاشهاد و علي الله التوکل و الاعتماد و الختم بالصلوة و السلام علي سيد العباد محمد
2-49. المصطفي المجتبي الهاد... 33- في شهر ربيع ال... 34- 1234 اربع و ثلثين و مأتين بعد الالف من الهجرة النبويه المصطفويه.
پی نوشت:
1-فارسنامهي ناصري، ج 2، چاپ سنگي، ص 267 و 268،
2-حسينعلي ميرزا بن فتحعلي شاه قاجار (1251 - 1203 ه ق). وي در 1214 ه ق به حکومت فارس منصوب شد، و مدت 26 سال حکمران آن ايالت بود. در اوايل سلطنت محمد شاه سر از اطاعت او پيچيد، و در ذي القعدهي 1250 دستگير و به تهران آورده شد، و پس از چندي درگذشت. (فرهنگ فارسي معين، ج 6، اعلام)
3- فارسنامهي ناصري، ج 2، ص 268.
4-سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکتر نادر وزينپور،... ص 126.
5-فارسنامهي ناصري، ج 2، چاپ سنگي، ص 265
6-به نقل از جناب ميرزا محمدرضا منصوري طباطبائي، حفيد واقف.
7-فارسنامهي ناصري.
8-شرح حال آيت الله بهبهاني، علي دواني، ص 19؛ فارسنامهي ناصري، ج 2، چاپ سنگي، ص 269.
9-شرح حال آيت الله بهبهاني، ص 18
10-حکم معافيت فتحعلي شاه را جناب آقاي علي بهبهاني از سرشناسان محترم بهبهان در اختيار نگارنده نهادند که بدين وسيله از ايشان سپاسگزاري ميشود.
11-منظور نوعي حق دولتي است (فرمايش شفاهي استاد عبدالحسين حائري)
12-کلمات «بعيد العشب» و «از ماليات» حدسي خوانده شده و دقيقا معلوم نيست
13-يعني: چه آبي و چه ديمي
14-لف و نشر مشوش است؛ کشيده مربوط به قلم و کوتاه مربوط به قدم
15-به تقليد از ادب عرب، مقربين که جمع مذکر سالم است، حين اضافه به ما بعد، از نون عارس شده است
16-کذا «دينيه»، ولي مفهوم نيست؛ شايد «دين» است و دين بعدي به فتح دال باشد
17-بالکل مخدوش است
18-به معني «انصافورزي» است
19-زير مهر تأييد دادگاه واقع شده و خوانا نيست، ولي شبيه منيفه است
20-مخدوش است.
21-ايضا مخدوش است
22-ايضا مخدوش است
23-ساح سيحا الماء: جري علي وجه الارض. سيح: الماء الجاري علي وجه الارض، معجم متن اللغة، ج 3، ص 421 (منظور زمين آبي است)
24-البخس: الزرع يسقي بماء السماء (همان مأخذ، ج 1، ص 248) (مقصود زمين ديمي)
25-بلند و پست
26-آباد و خراب
27-در بخش اسامي امکنهي موقوفه اعداد به طرز سياق است که در بازخواني به حروفي برگردانده شد
28-اسامي اين دو مزرعه، احتمالي است و موفق به تشخيص صريح نشديم
29-اسامي اين دو مزرعه، احتمالي است و موفق به تشخيص صريح نشديم
30-مخدوش است
31-نابود و ناچيزکردن ا
32-شايد «انه» بوده است
33-مخدوش است
34-مخدوش است
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}